جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شانسی برای دیده نشدن

شانس دیده

پنجشنبه هفته گذشته مراسم فارغ التحصیلی پسر کوچکم مهدیار بود. او که سال آینده عازم کلاس اول خواهد شد، دو ماه است برای اجرای گروهی در این مراسم، سرودهایی را تمرین می‌کند.

من و امیررضا، در ردیف آخر صندلی‌ها نشستیم. آقایی قد بلند، دو ردیف جلوتر نشسته بود و مانع اساسیِ من برای دیدن کامل سِن بود. از همین رو، مجبور شدم هنگام شعرخوانی بچه‌ها، بایستم.

به محض شروع شعرخوانی، اکثریت والدین شروع به فیلمبرداری کردند. کل مراسم از سوی مهد، جهت فیلمبرداری پوشش داده می‌شد، اما والدین، انگار علاقه داشتند در آن لحظه؛ به قاب مجازی دوربین، به جای واقعیت در جریان نگاه کنند.

کمی گذشت تا مهدیار عینکی‌ام از روی سن، ما را پیدا کند، اما از همان لحظات در تلاش‌هایی بی‌وقفه، با دست تکان دادن توجه مرا جلب می‌کرد. حین شعر خواندن چشم و گوشم به او بود. چشم واقعی خودم، نه چشم دوربین موبایلم.

مطمئنم لذتی که در دیدن هیجان و فریادش برای همخوانی با همکلاسی‌هایش، در وجودم شعله گرفت، سالها بعد، با دیدن فیلمِ بی‌کیفیت امروز تکرار نخواهد شد.

شاید روزها و سال‌های آینده از دیدن این فیلم کمی مشعوف شوم و به این روزها برگردم، اما من امروز خود را از تصویر فول HD پسرم محروم کردم.

اینستاگرام برای جذب مخاطب، فیلم‌هایش را به یک دقیقه و کمتر از آن محدود کرده، چون می‌داند مخاطبان عجولش، به دیدن فیلم‌های بلندتر علاقه‌ای ندارند.

❓در فکرم فیلم‌هایی که آن روز گرفته شد را چند نفر تا انتها می‌بینند؟

لوئیس سی.کی استندآپ کمدین معروف نیز در یکی از اجراهایش، به این موضوع اشاره کرده بود.

به گفته او والدین در شبکه‌های اجتماعی این فیلم‌ها را منتشر می‌کنند. اما خود تا انتها آنرا‌ تماشا نمی‌کنند. حتی آنها که پیام و لایک‌ حواله می‌کنند، تنها چند ثانیه‌ی ابتدایی را تماشا می‌کنند.

انگار تنها کودکانی که در ابتدای فیلم هستند، شانس دیده شدن دارند و ثانیه‌های بعدی برای اتمسفر سالن اجرا شده است.

دست تکان دادن‌های پیاپی مهدیار ادامه داشت و من تلاش کردم برای هر کدام از آنها که التماس دیده شدن را از من داشت، جواب درخوری بدهم.

احساس می‌کنم لذت بی‌‌اندازه‌اش از دیده شدن توسط من، خاطره آن روز را حتی بدون داشتن یک دقیقه فیلم، برای همیشه در ذهنش ثبت خواهد کرد.

 

مهیار، خاطره‌ای که نه زباله‌ است و نه بازیافتی- خاطره‌ای از مهدکودکی که زندان بود و من یک زندانی 

سرشماری مگس‌های مُرده– خاطره‌ای از خانه‌ای سوخته و دلی که نسوخت

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید