-
چگونه شعر بخوانیم که به دنیای ذهنی شاعر قدم نهیم؟
شعر و فضای شاعری را خارج از قافیه و همردیفی واژهها ببینید. آنچه که شعر قصد دارد، در قالب جملاتی بهم پیوسته ابراز کند، قالبی خارج از معنای تک تک کلماتی است که در شعر موجود است.
تکتک واژهها میتوانند معنای مشخصی داشته باشند که وقتی سرسری، بیتامل و کاملا بدون فضا خوانده میشوند، تنها معجونی همه جور آجیل از کلمه میشوند که محتوایی را قرار نیست ارائه دهند.
متن زیر را بخوانید
هنگام تنهایی خوشحال هستم. هوا خنك است. آسمان از لكّههای ابر و چند قطره باران زخم خورده است.
انبوه شاخههای درخت «ساسافراس» در برابرم از سرخی برگها سنگین شده است. هنگامی كه به پلكان خانه میرسم با فریادهای شادمانه كودكانم مواجه میشوم و قلبم لبریز از اندوه میشود. من خرد شدهام. آیا فرزندانم را به اندازه برگهایی كه فرو میافتند دوست ندارم یا لازمه پیر شدن ابله شدن است؟ گویی در اندوه غرق شدهام. راستی چه میخواستم به آن زن بگویم هنگامی كه باید آن اتفاق رخ میداد، همانطور كه اكنون رخ داده است.
جملات بالا را بخوانید. این متن چیست و قرار است چه بگوید؟ حال آنرا اینطور بخوانید.
هنگام تنهایی خوشحال هستم.
هوا خنك است.
آسمان
از لكّههای ابر
و چند قطره باران
زخم خورده است.
انبوه شاخههای درخت «ساسافراس»
در برابرم
از سرخی برگها سنگین شده است.
هنگامی كه به پلكان خانه میرسم
با فریادهای شادمانه كودكانم مواجه میشوم
و قلبم لبریز از اندوه میشود.
من خرد شدهام.
آیا فرزندانم را
به اندازه برگهایی كه فرو میافتند
دوست ندارم
یا لازمه پیر شدن
ابله شدن است؟
گویی در اندوه غرق شدهام.
راستی چه میخواستم به آن زن بگویم
هنگامی كه باید آن اتفاق رخ میداد
همانطور كه اكنون
رخ داده است.
وقتی قرار باشد، سطرها به ترتیبی انارگونه، کنار هم چیده شوند، دیگر این شاعر نیست که حکم میکند، چگونه شعرش خوانده شود، بلکه این سطرهای پیدرپی این حکم بیبرگشت را صادر میکنند. (شعر از ویلیام کارلوس ویلیامز با نام انتظار)
چه معجونی میان ایجاد فاصله در سطرها وجود دارد که خوانش را وقتی تغییر میدهیم، خواننده را دچار احساس و تغییر لحن میکند؟
-
پیامد توجه به تفسیر
هیچگاه به شعر و فضایی که پیش رویمان ایجاد میکند، جدی و اثربخش تفکر نکرده بودم.
بارها اشعار فروغ، جبران خلیل جبران و قیصر امین پور و هوشنگ ابتهاج را خوانده بودم، اما هیچکدام مرا به وجدی که آنها قصد داشتند ایجاد کنند، نرساند.
اما شعر ترمیم دیوار رابرت فراست، وقتی توسط رابرت دیگری از نوع دییانی در آدمی همان است که میخواند، تفسیر شد، نتوانستم با دستانی خالی از توجه، به شعرش بنگرم.
رابرت از نوع دییانی در فصل خواندن متون غیرداستانی، اشاره دیگری آنهم به صورت حاشیه میکند، اما بیش از متن برایم جالب میشود:
«چرا که شاعران معمولا با گفتن از چیزی در واقع درباره چیز دیگری مینویسند»
او در میانهی پاراگراف، به این جمله اشاره میکند، اما مرا دوباره با موشکی به شعر ترمیم دیوار در صفحات قبل میفرستد.
رابرت دییانی سعی کرد با تفسیر مفصل از ترمیم دیوار رابرت فراست، تمام آنچه که شاعر میخواست در ذهن خواننده نقش ببندد، ترسیم دقیقتری کند.
هرچند که این شعر به دست بسیاری از مفسران سپرده شد تا تفسیرهای متعدد همراه با ترجمههای بعیدتر در تمام جهات پذیرفت و موجب شد حتی درک مفهوم نهایی از شعر نیز دخل و تصرف صورت گیرد.
اما آنچه برایم روشن است، شاید این باشد که رابرت فراست، به دنیایی برتر از آنچه دیده و حس می شود متصل بود و شجاعت این را داشت ما را نیز همسفر خود کند. دنیایی ذهنی اما واقعیتر از واقعیت زندگی که می توانست برای هر بند شعرش، انتظار تبلور معنایی جدید را در خواننده بکشد.
-
سفر شعری با فِراست سفر جذابی خواهد بود؟
سفر رفتن با هر کسی، جذابیتهای خاص خودش را دارد و میتواند از تجربه، عبرت و آموزه پر باشد.
اما سفر با شعر فِراست به جنگل، شهر و دنیای او، شبیه به تفسیر متفاوت هر مسافر در فیلم ارتفاع پست، از پنجره هواپیما در لحظههای پایانی فیلم است .
هر موضوعی با فِراست، معنای دیگری دارد. انسان، طبیعت، درخت و جنگل نمادها یا در واقع نمایندگانی برای هر چیز دیگری میتوانند باشند، پس هر بار که کنار دیگر اجزای شعری قرار میگیرند، مفهومی مثبت یا منفی را دسته جمعی در حال انتقالند که با آنچه در هر جای دیگری خواندیم و شنیدیم، متفاوتاند.