هنوز هیچ نشده جهان سخن میگفت از بخت واژگون ما
اما هنوز نشسته بود کنار
سفره بیبرگ ما
امید ستمکشان جهان
قانع به جرعهای آب
و دانش می آموخت
در پس درهای فروریزنده
با صدایی رسا مهمانان را
و آنگاه که در فروریخته است
ما همچنان نشستهایم در دیدگاه همه
ما که نه سرمای مرگبار حریفمان است و نه گرسنگی
خستگی ناپذیر پاس میداریم
سرنوشت جهان را
چقدر این ترانه وصف حال اکنون ماست
ما برای سرنوشت جهان نسخه می پیچیم اما کنار سفره ای بی برگ نشسته ایم
خود را امید ستمکشان می دانیم اما برای در جدال با گرسنگی هستیم