ستاره به روایت کاریکلماتور

⭐️ستاره‌ها دستبند به دستم زده‌اند. می‌خواهند جلبم کنند و با خود ببرند. گناهم چشم‌چرانی است. می‌گویند:

بیش از حد به آنها نگاه می‌کنم.

کاش تنها چشمانم را زندانی آسمان کنند.

✴️ستاره‌ی دنباله‌دار به دنبالم آمده که مرا با خود به سفر ببرد. سفری دور و دراز به آنسوی آسمان. به نظرت با او بروم؟

⭐️زیر سقف آسمان چشمم را به ستاره‌ها دوخته‌ام. این خط دوخت را نه بشکاف میزنم و نه پاره می‌کنم.

✴️ستاره سهیل زنگ زده که فردا می‌آید. نمی‌دانم چه باید بپوشم؟

⭐️دیروز کسی را دیدم که می‌گفت: یک ستاره هم در آسمان ندارد. تصمیم گرفتم چند ستاره به او بفروشم.

قیمت ستاره‌ای کم‌کارکرد و متعلق به یک خانم دکتر چند است؟

✴️ستاره‌ها از سر بیکاری مدام چشمک می‌زنند. کاش خدا، کاری هم دستشان می‌داد. شاید اگر بیکار نبودند، بجای چشمک دنبال مهارتی می‌رفتند.

⭐️ستاره‌هایم را به او قرض دادم. قرار بود سر ماه همه را برگرداند. یکسال گذشته، نه خودش آمده و نه ستاره‌هایم را پس داده. اگر او را دیدی، بگو: خودش بی‌ستاره‌ها هم برگردد، قبول است.

 

کاریکلماتور  منگنه  را شاید دوست داشته باشید

کاریکلماتور منطقه امن  را شاید دوست داشته باشید

کاریکلماتور خون را شاید دوست داشته باشید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا