ساعتی جلوتر از زمانه-داستانک 23

تبلت چند بار عاجزانه درخواست بیدار شدن داشت، اما من دیر به چشمان خواب آلودم، بسته شدن هدیه داده بودم و بیدار شدن برایشان چندان سهل نبود.
ناگهان برخاستم.
ساعت تبلت حوالی وقت اذان را نشان می‌داد و من به امید نوشیدن جرعه‌ای آب قبل از اذان، به سالن رفتم. دیدن ساعتِ روی دیوار سالن، خواب چشمانم را دزدید.

تبلت مربوط به زمانه‌ایست که خودکارانه هر اول فروردین یک ساعت جلو کشیده می‌شد تا پای روزهای شش ماهه اول سال، درازتر از گلیمشان شود و شب برای داشتن روشنایی بیشتر عقب رود.

خیالم راحت شد.

نه تنها برای جرعه‌ای آب، بلکه برای آسوده خوردن سحری هم زمان داشتم.

تبلت خواب مانده بود برای آگاهی یافتن از این تغییر و بی‌هوا، نیمه شب از زمان و زمانه جلو زد.

 

یعنی مادر خوبی نبودم؟داستانک 22

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا