دوران دانشجویی از کتاب نخواندنم خیلی ناراحت بودم و جالب ماجرا هم این بود که با اینکه دلم میخواست انسان کتابخوانی باشم، تلاشی هم برای یافتن کتاب موردعلاقهام نمیکردم و اطرافم را پر از کتابهای غیرجذاب میدانستم.😔
روزها و ساعتهایم بیکتاب میگذشت و من مردهای محرک بودم که نیاز به ورق زدن کتاب برای زنده شدن داشتم.
📖3 سال پیش، در محل کار سابقم که همجوار ایستگاه آتش نشانی بود، کتاب «همسر پنهانی» اثر «گیل پل» را هدیه دادم.
از آنها خواستم، این کتاب را میان ایستگاههایی که در ارتباط هستند، دستبهدست کنند و این نذرِ آگاهی من باشد، به کسانی که همگی دلمان میخواهد تمام ساعاتی که سرکار هستند، بیکار باشند.
💖این کتاب، داستانی سرشار از عشق، فقدان و تلاش برای رسیدن به معشوق را بیان میکند که ماجرایی لذتبخش و فراموشنشدنی را برای خواننده به ارمغان میآورد.
تراژیک، تأثیرگذار و موثق بودنِ کتاب، این احتمال را در ذهنم قوی کرد که شاید این رمان بتواند، زمان فراغتِ انسانهایی را که در این ایستگاه دورافتاده، اکثر اوقات، بدونِ ماموریت هستند، درگیرِ خود کند و شاید حتی جرقهای باشد برای شروع کتابخوانیشان.
👨🚒یکی از آتشنشانها حین دریافت کتاب از من، حرف جالبی زد:«کتاب نمیخونم، چون میدونم اگه شروع کنم بدجوری درگیرش میشم.»
نمیدانستم به حرفش بخندم یا گریه کنم؟ جواب خاصی ندادم و حتی خود را درگیر هیچ هیجانی نکردم.
تنها آرزو کردم که زمان تحول در روشنبینیاش با کتاب زودتر اتفاق بیفتد.
من با «من زندهام» زنده شدم و برای کتابخوان شدنم، همیشه مدیون نویسندهاش «معصومه آباد» هستم.
این موضوع میتواند برای هر کس متفاوت باشد و هرکداممان با کتاب خاصی، عشق به کتاب و زنده شدن با ورق زدنش را حس کرده باشیم.
❓شما با چه کتابی زنده شدید؟
2 دیدگاه دربارهٔ «زنده به بوی کتاب-ق 4»
من از بچگی خوره کتاب بودم و این رو مدیون عموم هستم. برای ارضای حس کنجکاوی برای خوتدن کتاب های عمو با اینکه پدر و مادرم اهل کتاب خوندن نبودند زودتر از موعد سواد دار شدم و از هشت سالگی با خوندن سفرنامه ماژلان و افسانههای آذربایجان که عموم اورده بود فکر کردم بدون کتاب نمیشه زندگی کرد.
چه خوب خوش به حالتون