رقص خورشید

کار من این است که همواره در پی شادکردن باشم شاد کردن حتی گلی که از بی‌آبی می‌نالد و کسی صدایش را نمی‌شنود.

من نیز نشنیدم تنها دیدم که از بی‌آبی برگهایش را سربه زیر شده‌اند و در پی شمردن ماسه‌های خاک گلدان‌اند. آنها هیچگاه این اندازه نگران تعداد ماسه‌های خاک گلدان نبودند.

آنها همیشه شبانگاه در پی شمردن ستاره‌ها بوده و صبحگاه خورشید را استقبال و غروب او را بدرقه می‌کردند.

اکنون که در پی شمردند، خورشید هم غمگین شده و چندروزی است طلوع کمرنگی دارد.

شاید او نیز دلبسته‌ی استقبال و بدرقه‌ی گلبرگها شده باشد که واویلا از این دوری.

دوری که طولانی شود دوستی را نیز پرپر می‌کند و چه سخت می توان برگ سربه بالاشده را با خورشید آشتی‌دادن

خورشید هنوز دلگیر است چون دلش پیِ گلبرگ ها بوده و اکنون که نوای قدیمی را می‌شنود از بی‌وفائی‌اش دلگیر است و می‌ترسد بازهم او بگذارد و برود و بار دیگر دلش بازیچه شود.

دلش که کاروانسرا نیست، پس به نوا دل نمی‌سپرد. نوا این بار شیواتر است و دلنشین‌تر

باز دلش به قلیان افتاده و می‌خواهد که در لابه لای گلبرگ‌ها برقصد.

کار من این است که بعد از آشتی دادنشان رقص آنها را تماشا کنم.

رقص‌شان چه دیدنی است در بهار آشتی‌کنان

4 دیدگاه دربارهٔ «رقص خورشید»

  1. زیبا بود طاهره جان. اما جز دسته‌بندی ترانه بود و منتظر بودم با ترانه روبرو بشم. آیا دلیلی داره انتخاب این نام برای این متن؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا