کار من این است که همواره در پی شادکردن باشم شاد کردن حتی گلی که از بیآبی مینالد و کسی صدایش را نمیشنود.
من نیز نشنیدم تنها دیدم که از بیآبی برگهایش را سربه زیر شدهاند و در پی شمردن ماسههای خاک گلداناند. آنها هیچگاه این اندازه نگران تعداد ماسههای خاک گلدان نبودند.
آنها همیشه شبانگاه در پی شمردن ستارهها بوده و صبحگاه خورشید را استقبال و غروب او را بدرقه میکردند.
اکنون که در پی شمردند، خورشید هم غمگین شده و چندروزی است طلوع کمرنگی دارد.
شاید او نیز دلبستهی استقبال و بدرقهی گلبرگها شده باشد که واویلا از این دوری.
دوری که طولانی شود دوستی را نیز پرپر میکند و چه سخت می توان برگ سربه بالاشده را با خورشید آشتیدادن
خورشید هنوز دلگیر است چون دلش پیِ گلبرگ ها بوده و اکنون که نوای قدیمی را میشنود از بیوفائیاش دلگیر است و میترسد بازهم او بگذارد و برود و بار دیگر دلش بازیچه شود.
دلش که کاروانسرا نیست، پس به نوا دل نمیسپرد. نوا این بار شیواتر است و دلنشینتر
باز دلش به قلیان افتاده و میخواهد که در لابه لای گلبرگها برقصد.
کار من این است که بعد از آشتی دادنشان رقص آنها را تماشا کنم.
4 دیدگاه دربارهٔ «رقص خورشید»
لذت بردم طاهرهجان🤞
زیبا بود طاهره جان. اما جز دستهبندی ترانه بود و منتظر بودم با ترانه روبرو بشم. آیا دلیلی داره انتخاب این نام برای این متن؟
قلمتون سبز.
زیبا بود طاهره جان
لذت بردم