در فصل ۷ کتاب «۵۰ ابداعی که اقتصاد مدرن را شکل دادند» نوشته «تیم هارفورد» از رباتها صحبت شده است.
تیم هارفورد از ابتدای زمان ظهور رباتها توضیح داده که رباتهای کارگر علیرغم بهرهوری بالا، در فعالیتهای جسمی کند پیش میرفتند. آنها همزمان با کارگرها در کارخانهها مورد استفاده قرار میگرفتند و در جابجایی اشیا و قفسهها به کارگران کمک میکردند.
اما اکنون شاهد بروز نوعی تفکر هوش مصنوعی حاکم بر رباتها هستیم که میتواند تلنگر جالبی باشد.
او با جملهای از کتاب «ظهور رباتها» نوشته «مارتین فورد»، این موضوع را بیان میکند:
رباتها میتوانند هواپیما را به زمین بنشانند، در وال استریت کار خرید و فروش سهام را انجام دهند، اما هنوز نمیتوانند دستشویی را تمیز کنند.
نویسنده در انتهای فصل با یک استفهام انکاری، موضوع را با پایانی باز خاتمه میدهد:
اگر رباتها در اندیشیدن بر انسانها غلبه میکنند و انسانها در برداشتن اشیا از قفسهها رباتها را شکست میدهند، پس چرا بدن انسان را با یک مغز ربات کنترل نکنیم؟
البته که او این موضوع را چندان رضایت بخش نمیداند، اما جملهاش با انتهای خواندن، به تفکرم پایان نداد.
رباتسالاری جایگزین فرزندسالاری
دهههای ۳۰و ۴۰ هجری شمسی، نوعی پدرسالاری در خانوادهها جاری بود. چندین دهه به واسطه مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این پدرسالاری کمرنگ شد، تااینکه پس از ثبات نسبی خانوادهها، این پدرسالاری تبدیل به فرزندسالاری کنونی شد.
اما آنچه که در آینده باید شاهدش باشیم، پیروزی رباتسالاری بر فرزندسالاری است.
گویی دیگر آنچه که مورد تمایز انسان و حیوان بود نیز، دستخوش هوشی شده که مصنوعی است، اما میتواند جسمی حقیقی را کنترل کند.
تصور کنید این ربات است که به شما میگوید چه کاری درست است و چه کاری نادرست!
اما آیا هم اکنون خود را زیر سلطه یک هوش مصنوعی غیرواقعی و غیرحقیقی نمیبینم؟
هوشهای مصنوعی یا الگوریتمهای پیچیدهای که میتواند به راحتی و با در اختیار گرفتن ابزارهای متفاوت، مغز شما را خوانده و به آن، سرنخهای بعدی برای تفکر بدهد.
اکنون که بیشتر فکر میکنم میبینم ما هم اکنون نیز، زیر همین سلطهها نفس میکشیم.
-
آیا احساس کردیم که در حال خفگی هستیم و اجازه تفکر نداریم؟
شاید گریزی از آنچه در حال رخ دادن است نداشته باشیم. اما شاید بتوانیم در حمله ناجوانمردانه به تفکرمان، آن را از چنگ غول بی شاخ و دمی همچون هوش مصنوعی نجات دهیم.
زیرا ربات سالاری همچون هوشهای مصنوعی و الگوریتمهای پیچیده کنونی، به مرور وارد زندگی حقیقی ما میشود و به راحتی هرچه تمامتر، چنان به تار و پود تفکری ما گره میخورد که دیگر خود را بدون داشتن ربات نمیتوانیم حس کنیم.
حتی شاید بتوانیم بدون داشتن همسر، فرزند و یا پدر و مادر زندگی کنیم اما بدون داشتن ربات…
بدون ربات زندگی کردن، تنها، تنها زندگی کردن نیست. بلکه بدون نیاز به تفکر زندگی کردن است.