همیشه باز کردن آکولاد در بالای جملهها برایم یکی از سختترین کارها حین نوشتن جزوههای درسی بود.
باید وسط جمله، آکولاد یا دو اَبرو رو به بالا باز میکردم تا کلمه، حرف اضافه یا جملهای اضافه کنم.
معمولا خوانش جملهها بهتر میشدند، اما عدم فضای کافی و خوشخط نبودن من، متن را زیباتر نمیکرد.
در کارگاه یک روزهی نویسندگی با «سروش صحت»، او از تجربه کردنِ زندگی دیگران، حین خواندن کتاب گفت.
برای شوخی، مثال زد که اگر بخواهیم جای راسکولنیکف در جنایت و مکافات باشیم و زندگی او را تجربه کنیم، باید زنی رباخوار به همراه خواهری پیدا کرده و آنها را بکشیم!
یا
اگر بخواهیم لحظههای عشق و نفرت آئورلیانو را تجربه کنیم، باید شهری تازه تاسیس بیابیم، 17 پسر نیز داشته باشیم تا کشته شوند!
به گمانم، ما وقتی در میان شعرها، داستانها و خاطرات نویسندهها، پرسه میزنیم، اَبرویی میان ثانیههای خود باز میکنیم. در این آکولاد باز شده رو به بالا، ما آن لحظات را وارد میکنیم تا گذر زمانمان، کنار دست قهرمان و ضد قهرمان، پر از هیجانات او باشد.
اَبروی باز شده در میان ثانیهها، فضای فراختری برای اضافه شدن دارد.
اگر بلد باشیم به اندازه کافی تجربه وارد کنیم، متن هر یک ثانیهمان نیز غنیتر میشود.
دیگر لازم نخواهد بود، زنی رباخوار را بکشیم و سر از سیبری درآوریم یا برای داشتن 17 پسر، به خود زحمتهای اضافه متحمل کنیم.
کتاب، دوستی سرد و بیروح-قسمت 18
خلبانِ واژهها -کتاب قسمت 17
کتابها، وعدهای مطبوع با صورتی آسیبپذیر– قسمت 16
نوشیدن قطره – کتاب قسمت 15
قابلیت خننککننده – کتاب-قسمت 12
مسافران کاغذی من– کتاب قسمت 13
کام و آغوش جایگزین کتاب– قسمت 14