شاعران چیزی می گویند، اما موضوع دیگری مدنظرشان است*
وقتی روزها و سالهای حضور در فضاهای اداری بعنوان کارمند از 3 دوره رشد شناختی پیاژه فراتر میرود و به مرحله عملیات صوری و نوجوانی مراحل رشد میرسی، میتوانی راحتتر از سایرین، رگههای تضاد میان رفتار و گفتار مسئولین را تشخیص دهی.
وقتی سیبل نشانهگیری مسئول موردنظر جیب ارباب رجوع است، اما به میزان زیاد بودن کسره و نشانه در پرونده ایراد گرفته میشود، شاید در ابتدا به نظر بیاید که ایرادات با منطق جور در می آید. اما میتوان همان ایرادات را در پروندهای مشابه و حتی با ایرادات قانونی زیادی مشاهده کرد.
تنها در مورد دوم، کیسهای با دربی باز از پرونده آویزان است که تنها مسئول موردنظر قادر به شناسائی و دیدن آن میباشد و نگاه بیبصیرت ما ناآگاهان، قابل به تشخیص آن نیست.
گذشته از ضربالمثلی که رد شدن شخص را از روی مو و نه کوه را شاهد سختگیری شخص بیان میکند، گاهی از خود میپرسم، آیا وجدان آنها در هنگام عبور از روی کوه یا مو، سخنی نمیگوید؟
آنها به قصد قربت جیب همگان، چه پولدار و چه بیپول، سیلی از نواقص را عنوان میکنند تا ما از این میزان خلاقیتشان، انگشت به دهان بمانیم.
شاید اگر این میزان خلاقیت جهت شاعری نیز خرج شده بود، ما شاهد مسئول-شاعرانی بودیم که بلدند دل و دین و همزمان جیبِ مخاطب-ارباب رجوع را باهم بربایند.
*این جمله از کتاب «آدمی همان است که میخواند» اثر «رابرت دییانی» می باشد.