تاکنون دلت خواسته جای فصلها را با هم عوض کنی؟
جای بهار، تابستان بیاید، یا جای پاییزِ معتدل، بهاری دلانگیز ظاهر شود؟
ماهها چطور؟
فکر کردهای اگر بعد از تیر ماه گرم و طاقتفرسا، دی ماه ظاهر میشد چه حسی داشتیم؟
❓چطور فصلها و ماهها تصمیم میگیرند، اینگونه بانظم باشند؟
❓آیا میتوان صدای بلبلان را وقتی میدانند بهار رسیده، خاموش کرد؟
همین بلبلان وقتی دی ماه سرد فرا میرسد، آوازی در دستگاه خود کوک نمیکنند.
گاهی دلم میخواهد برای تفریح هم شده، جای فصلی یا ماهی را با فصل و ماهی دیگر عوض کنم. شاید همه از دلتنگیهایم باشد.
چطور است بعد از حرارت تیر ماه، به دستهایت بِدَمی و آنها را گرم کنی؟
دلباختهی در آغوش گرفتن چتر، زیر باران تند آبان وقتی از تابش خورشید وسط خرداد میگریزی؟
مزهمزهی شربت آبلیموی تگری میانِ لذتِ چشیدن برف حین بمباران گلولهها؟
یا شب یلدایی کنار آجیل و آنار، هَوَس ماهی سفرههای ناهار و هفتسین داشتن؟
🙏🏻اما امروز، میان بهاری شدن روز و ماه و نو شدن سال، آرزومندم؛ دست و دل و دیدهتان، دلتنگ هر کدام از فصلها و ماهها بشود، اما رنجورِ کسی که نیست، نشود.
2 دیدگاه دربارهٔ «دلتنگِ چی بجای کی؟»
من وقتی توی یک فصل هستیم دلم برای فصلهای دیگه تنگ میشه بعد میگم کاش همیشه مثلن بهار یا زمستون یا پاییز بود. ولی به قشنگی هرکدوم که فکر میکنم دلم نمیاد یکیشو انتخاب کنم. برای روزهای هفته هم همینطور هستم. به نظرم هر روز و فصل و ماه و ساعتی یک موهبت و قشنگی خاص خودش رو داره. نمیشه نداشتش.
بله زهرا جان، هر فصل قشنگی خودش رو داره. اما گاهی بهم زدن ترتیب میتونه جذاب باشه حتی در ذهنمون