دو جلسه فیزیوتراپی خودتجویزی درد دیگری دستِ دستانم و کل بدنم داد و آنرا به سکوت که دعوت نکرد، بلکه صدایش را از گردن و کمرم هم درآورد.😟
درد و کوفتگی جلسه آخر فیزیوتراپی، دستور مرخصی و یک روز ماندن در خانه را امضا کرد.
صبح که حسکردم دیگر دستانِ همیشه همراهم قصد تنها گذاشتنم را حین کارهای روزانه دارند و درد را بهانه شانهخالیکردن از وظایفشان میکنند، به پزشکان فامیل و دوست دور و نزدیک روی آوردم تا اینبار به جای مرهم، از خودِ درد، علت پیدایشاش را بپرسم!
از قضا پزشک اعصاب حاذقی، برادر همسر همکارمان بود که همان صبح برای ویزیت عصر در لاهيجان نوبت گرفتیم.
بچهها را اول و آخر به خدا سپردیم و ساعت ۳:۳۰ حرکت و حدود ۴:۳۰ مطب رسیدیم. دکتر با پيامک همسر مطلع شد پشت در هستیم و به منشی اطلاع داد که واردشویم.
تشخیص دکتر پس از معاینه، التهابی ساده بود و تجویزش، دارو که التهاب را به آرامش دعوت کند. درصورت عدم تحقق این آرامش پس از 2 هفته و عدمکاهش درد، بررسی با نوار عصبی صورت گیرد. مراعات با دستها و عدم پیچش آنها میتواند آنها را از سرگرمیِ تیراندازی به وجودم منصرف کند.💊
پزشک حاذق ورزشهای بدنسازی و نرمشی را مناسبتر دانست و ورزشهای حرفهای را که بدن را به چرخش وامیدارد، دشمن سلامتی معرفی کرد.حتی پیشنهاد داد: «کمی میان مریضها نگاه کنید، معتادی میانشان میبینید؟»
پزشک محترم راست میگفت. سالهاست خبر فوت ناگهانی ورزشکاران حرفهای، ذهن همه را مشغول کرده که این دوست سابق سلامتی چگونه به دشمنی خاموش و در کمین تبدیلشده که میتواند به مرور آنچه را که ضامنش بود،به کلی نابود کند؟
ما بدون پرداخت ویزیت از مطب خیلی زود خارجشده، دستورات دارویی و تزریقی را انجام داده و سپس خود را مهمان کافهای جهت صرف دمی آسایش همراه کنافه و چای کردیم.☕️
افکار کل هفته در حال رژه، میان ذهنم بودند. فکرهای مختلف برای ریشه دردم همگی پوچ بوده و حقیقتی در وجودم نداشتند.
درد تصمیم گرفتهبود توجه مرا به خود جلب کند و حالا که علت پیدایش را توسط پزشک حاذق در گوشم زمزمهکرد، به طرز عجیبی دوستشداشتم.
زیرا این درد بود که فراخوان توجه به دستانم را صادرکرد تا قبل از تجمع انواع عارضههای جدی در بدنم، راهحلهای سادهتری در پیشگیرم.
من آنقدر که به سلامت روحم برای دوری از استرسها توجه کردهبودم، پرستار جسمم نبودم و درد اینبار به کمکم آمد تا از راه اشتباهم برگردم.
برخلاف نظر پزشک حاذق، ورزش دشمن سلامتی حداقل من نبود، تصورات عجیب و درخواستهای متعددم برای انجام کارهای سنگین از خودم رقیب جدی سلامتیام بودند.
💐زیرا ورزشهای موردعلاقهام، یکی از پلهای زندگیام بودند از سمت ترسها و استرسها به سمت شادمانی درونم. آنجا که آوار کوهی از بدخواهی، کمبودن و بیارزشی نمیتوانند حتی سنگی از استرس به درونم پرتاب کنند.
یادروز 28تیر02-عصبهای عصبانی درد- قسمت سوم را شاید دوست داشتهباشید
درد تغییر-درد-قسمت 13 را شاید دوست داشته باشید
چشم و گوش دردهایم به سیما و صدایی جدید-درد-قسمت 12 را شاید دوست داشته باشید
تو خوب میشی-درد-قسمت 11 را شاید دوست داشته باشید
8 دیدگاه دربارهٔ «درد»
طاهرهجان انشااله بزودی دستتون خوب میشه.
سال گذشته تابستون پای پسر یکسالهم تو بازی شکست.
خیلی غصه داشتم و کلی گریه کردم اما خداروشکر از زبونم نیفتاد.
هم بخاطر اینکه خدا منو انقدر بزرگ دونسته که با پسرم امتحانم کنه، شاکرش بودم که بهش بگم ببین من با این چیزا که کفر نمیگم.
هم برای اینکه میتونست اتفاق بدتری بیفته و نیفتاد.
هم اینکه … .
وقتی شاکر دردهامون باشیم. روشون کم میشه و میرن.
اتفاقا دقیقا همینطوره روزهای اول نمیفهمیدم حکمت اش چیه؟ اما الان داره یه چیزهایی برام روشن میشه و میخوام روش کار کنم
امیدوارم درد با دستتون وداع کرده باشه و در سلامت کامل باشید.یار شعر چو عضوی بدرد آورد روزگتر افتادم. وقتی یه قسمت از بدن درد میکنه تنظیم بدن به هم میخوره و آدم رو سر در گم میکنه.
هنوز نه ان شالله بزودی
نور از زخم وارد می شود. اینکه رنج ها ما رو نسبت به خودمون مهربونتر کنند، موهبته گلم. 🌹😊
درسته حتما اینجوری بهش نگاه میکنم
منم این روزها دچار درد دست و گردنم. کاملا درک میکنم چقدر سخته و آدم از زندگی میفته . امیدوارم زودتر خوب بشی عزیزم و همیشه سلامتی باشه برا همهمون
خیلی مراقب باش که زود رفع بشه خیلی مهمه