جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نگرانی-داستانک 10

نگرانی

-صبر کن باهات بیام.

-نه لازم نیست، خودم میرم.

-آخه ممکنه راه رو گم کنی.

-نه بلدم تاحالا هزار بار باهام اومدی. بسه دیگه.

-خوب بذار تا یه جایی بیام بعد برمی‌گردم؟

-نه، گفتم نه. می‌شنوی صدامو؟

-آره، ولی خوب نگرانم.

-نگران چی؟ باد، بارون، آفتاب، دزد، سرما این دفعه کدومش؟

-نمیدونم. من فقط نگرانم.

-نباش.

-نمیشه.

-چرا میشه! میگی فقط نگرانم، من میگم فقط نگران نباش. یه چیز دیگه باش.

-مثلا؟
-خوشحال، شاد، پر تحرک،سرزنده، … بازم بگم؟

-مادری یعنی نگرانی. مادر نشی نمی فهمی.

-آره من مادر نمی‌شم هیچوقت! اما تو چرا هیچوقت خوشحال و شاد نمی‌شی؟

-دست خودم نیست!

-پس دست کیه؟ دست منه؟ اگه الان بذارم باهام بیای خوشحال می‌شی؟ منو دم درِ کلاسمم برسونی، بازم نگرانی، مضطربی! انگار تو کلاس هم ممکنه بلایی سرم بیاد.

-آره میگم که دست خودم نیست.

-مامان! این حرفو نزن. دست خودته وقتی کنارتم، آروم باشی، بعد دست خودت نیست، وقتی نیستم، نگران باشی؟

-آره ….

 

پ.ن: دیالوگی میان مادر و پسری نوجوان. دیالوگی کمابیش آشنا میان والدی همیشه نگران و فرزندش.
چه می‌کاریم در وجودش، وقتی، تنها تعریفش از مادر، واژه نگرانی است؟

 

داستانک پیام خیانت را شاید دوست داشته باشید

 

پست های مرتبط

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید