مرد، طاهر و ملیحه او را به زمین سپردند و برایش سوگواری کردند.
سوگواری فرصتی بود برای تجسم صورتی که زیر گلولای مانده بود و شستن در غسالخانه مسجد نتوانسته بود چندان آن صورت معصوم را تمیز کند. فرقی هم نمیکرد. صورت معصومی که چشمانش بسته است، فروغی ندارد که چهره را بتوان به خاطر سپرد.
هنوز اسمی برایش انتخاب نکرده بودند.
دسته گلی از باغچه چیدند و حرکت کردند. در راه ملیحه گفت: آریا این گلا رو خیلی دوست داشت.
طاهر: آریا؟ واسش اسم گذاشتی؟
ملیحه: آره دیروز تو اون سریاله، اسم پسربچه آریا بود. فکر کردم خوبه اسمشو بذاریم آریا.
طاهر: باشه از کجا میدونی این گلا رو دوست داشت؟
ملیحه: به خیالم گل دوست داشت.
در مسیر به همدیگر چسبیدهاند. نگاه ملیحه به گلهاست. گلهای که میروند، مهمان خانه جدید آریا شوند.
ملیحه: از اون روزی که دیدیم یه بچه کنار رودخونه افتاده و میخوان دفنش کنن، بعد اون مرده که منو مادر صدا کرد، حالیام شد اینا همهاش نشونه است. واسه اینکه واسه آریایی که انگار هیشکی رو نداره، مادری کنم.
طاهر: دستات سرده، بده به من گرمش کنم.
دستانش را لای پالتو پشمی میبرد، ها میکند و میمالد.
طاهر: خیلی وقته ندادی دستاتو بمالم، دیگه درد نمیکنه؟
ملیحه: ها چی؟ اون ور ببین، اونا رو میشناسی؟
طاهر: نه، ولی دارن میرن سر قبر آریا، شاید پدر و مادرش باشن؟
ملیحه: ولی اون بچهی ما…!
همه سیاه پوشیدهاند و گریه میکنند. دور زنی که خودش را به زمین میاندازد و دوباره برمیخیزد، گرفتهاند.
مردها دور مرد دیگری را گرفتهاند و هوایش را دارند.
به آریا که میرسند، مرد و زن دیگر رمقی ندارند.
ماشینهای پارک شده، نشانی از اهالی روستا نداشتند.
زنی که همه دورش جمع بودند، فریاد بلندی کشید:
آریا، حقت نبود مادر اینجوری…
پ.ن: ادامهی داستان کوتاه سپرده به زمین از کتاب یوزپلنگانی که با من دویدهاند بیژن نجدی.
(زوج سالمند بدون فرزندی که سرپرستی کودکی که تنها کنار رودخانه آرمید را قبول و کودک را در تنهایی دفن کردند.)
داستانک آلپ از نزدیک روایتی از درهم آمیختن خیال و واقعیت
4 دیدگاه دربارهٔ «آریا، سپرده به زمین-داستانک 18»
منم این کتاب رو خوندهام این داستانش واقعن تکاندهنده بود
چهبسا انسان نعمتی دارد که شکرگزاری نمیکند در حالی که دیگری حسرت خیالش را دارد
ممنون طاهره جان
آره کتاب خیلی کوتاه و خوبی هست
این داستانش واقعا حیرت انگیز بود
داستانک تکاندهندهای بود طاهرهجون🥺
آره واسه خودمم جالب بود