مدتی است که به خاطر درد گردن و دستهایم، در فکر راههای مناسب برای کم کردن فشار بر آنها هستم. متوجه شدم حین خواندن کتاب با پایین ماندن سرم، گردنم در زاویه نامناسبی قرار میگیرد.
دیروز یادم آمد یک خنک کننده لپتاپ، اضافه داریم.
آن را میان طبقات اسباببازیهای پسر بزرگم پیدا کردم. تصور کردم استفاده از خنککننده لپتاپ به عنوان نگهدارنده کتاب بتواند، گردنم را در وضعیت مناسبتری قرار دهد.
دیشب با تمام خستگی عجیبی که از رانندگی طولانی مدت داشتم، چند صفحهی ابتدایی از کتاب «خلاقیت، روانشناسی کشف و اختراع» و دو جستار از کتاب «به زبان مادری گریه میکنیم» را با استفاده از همین نگهدارنده خواندم.
گردنم در زاویه مناسبتری قرار گرفت. یک نگهدارنده دیگر هم داریم که موقتی همسرم آن را به اداره برده است. آن نگهدارنده تنوع زاویه بیشتری دارد که فکر میکنم برای کتابخوانی بهتر باشد.
امروز صبح که مجدد آن را تنظیم و کتابهایم را رویش قرار دادم، به پنکههای زیرش دقت کردم.
به نظرم آمد شاید در آینده فناوری جدیدی اختراع شود. فناوری که خنککنندهی لپتاپ به کتاب متصل شده و با روشن شدن پنکهها، تمام اطلاعاتِ کتاب قطرهای اما عمیق، به سمت خواننده روانه شود. دانشی که نویسنده برای نوشتنِ آن زحمت فراوانی کشیده و این حق اوست که خواننده، دریافت موردنظر نویسنده را در هوا بقاپد.
اولین بار عبارت «حق نویسنده» را در کتاب «آدمی همان است که میخواند»، دیدم.
احساس کردم با خواندن نصف و نیمه و سرسری بعضی کتابها، چه حقی از نویسندههایشان ضایع کردم. حقی که به گردنم آویخته شد و من متوجه آنها نشدم.
روزی که این عبارت را خواندم، با خود عهد کردم تمام تلاشم را برای دریافت آنچه نویسنده خواسته از خواندن کتابها به کار گیرم.
شاید لازم باشد به قول ولادیمیر ناباکوف با دوبارهخوانی کتابها به خواندن واقعی دست یابم.
🌺احساس خوبی به فناوری جدید دارم. فناوری که بتواند اطلاعات دقیق ذهن نویسنده را به خواننده منتقل کند. خواننده نیز ذرهذره آن دریافتها را تحلیل و با تجربیات و احساسات خود بررسی کند.
❓به نظرتان پنکه منتقلکننده اطلاعات کتاب، اختراع جذابی است؟
کتاب قسمت 11– تکزنگ زدن به کتابها
کتاب-قسمت 13-مسافرانِ کاغذیِ من