بسیار برایم پیش آمده که دوستان و مخاطبانم از نوشتن و نوع نگاهم به موضوعات، تمجید کنند.
گاهی جز ابراز لطف بیپایانشان، چیز دیگری برای گفتن ندارم.
امروز تصمیم گرفتم جوابی جذابتر و خلاقانهتر بیابم.
در جلسه پنجشنبه یاد گرفتیم تا جای ممکن، پای فکر خود را خارج از گلیم چهارچوبهای ذهنی و باورهای قدیمی دراز کنیم.
❓من چطور توانستم خارج از چهارچوبها، فکر کنم و بنویسم؟
بهترین جواب امروزم این است:
🖋تمام تلاشم را کردم که بد بنویسم.
لحظهی شیرینِ وصالِ خلاقیت با زاویهی دید من به مسائل و نوشتن از آنها، همین دقیقه بود.
بخش زیادی از این تلاش را مدیون نام کتابی هستم که هنوز به فارسی ترجمه نشده و من نیز آن را به طور کامل نخواندهام.
شاید من تنها به شنیدن نامش محتاج بودم تا محتوایش.
«trying not to try» تلاش کن تلاش نکنی
من تلاش نکردم که خوب بنویسم. تنها تلاش کردم تا جای ممکن، بد بنویسم.
🤙اما درست در لحظهی اتمام بد نوشتن و انتظار دیدار ناامیدی، خلاقیت دستِ پایم را گرفت و تا مرحله خوب و عالی نوشتن، آنرا به خارج از گلیم بُرد.
🫂و عاشقانهترین لحظهها، از آنجا آغاز شد که نوشتارم، آغوشِ گرمِ خلاقیت را یافته و به آن اُنس گرفته بود.
نوشتن قسمت 5 – سبد واژه
نوشتن قسمت 6 – نامه به نوشتن
نوشتن-قسمت 7 – سخره نوشتن
نوشتن-قسمت 8 – قطار واژه
نوشتن-قسمت 9 – ملاقات با نوشتن
نوشتن-قسمت 11 – روستای نویسندگی
نوشتن-قسمت 13 – بنویس تا برسی
نوشتن-قسمت 14 – کاش نویسنده میشد
نوشتن-قسمت 15– به گمانم هرگز