خاطرهها چرا نباید دست از سرمان بردارند؟
خاطرهها هیچگاه دست از سرمان برنمیدارند حتی آنزمان که چنان کهنه و قدیمیاند که تصور میکنی قرنی پیش اتفاق افتادهاند.
خاطرات نوجوانی، جوانی، مدرسه و دانشگاه، دوستی های کوتاه و بلند و علاقههای یک روزه و چند ماهه.
هیچگاه رها از زندان خاطرههایم نیستم. گاهی که فراموششان میکنم، تصور میکنم خالی شدهام.
بعد که دکمه بازیابی را میزنم، پر میشوم از
صدا، ندا، خنده و اشک
گاهی به خاطراتم دست نمیزنم، میگذارم گوشهی دلم بماند و حتی بپوسد. شاید اگر آنها را بردارم، خاکشان را بگیرم، پوسیدگی به سایر خاطراتم سرایت نکند.
خاطرات خوب و بد، بخش جدانشدنی زندگی زیستهی من هستند که بیآنها، تهی از اشک و لبخندها میشوم.
💐به خاطرههایت دست نزن، بگذار بماند. تهیدستِ خاطرهشدن چندان هم خوب نیست.
تجسم خانهی خاطراتم را شاید دوست داشته باشید
3 دیدگاه دربارهٔ «خاطره»
اگر خاطرات رو پاک کنیم سردرگم و بی هویت میشیم. به قول خودت خاطرات بخشی از ما هستن زندگی بدون اونا تهی میشویم.
خاطرات خوب و بد، بخش جدانشدنی زندگی زیستهی من هستند که بیآنها، تهی از اشک و لبخندها میشوم. واقعا همین جمله کاملکننده متن بود. خاطراهها حتی اونا که اشک ما رو درمیارن بخشی از زندگی ما هستند. و گاهی که به قول شما اونا رو میخوایم که فراموش کنیم. سر یه ماجرا یا تلنگر یا چیزای کوچیک دیگه به یاد میان و حال چند روزت رو تغییر میدن. ما با همین خاطرهها دلخوشیم. کاش بتونیم خوب بسازیمشون.
آره واقعا