دیروز بعد از نماز صبح و حین خواندن کتاب، صدایی از سمت سرویس بهداشتی و حمام شنیدم.
شکم به سمت حمام بیشتر بود. تمام زوایای حمامِ تاریکِ آن لحظه را در ذهنم جوریدم تا بیابم چه چیزی ممکن است، خودجوش تصمیم به تولید صدا گرفته باشد؟
دو موضوع میتوانست باشد.
1.احتمال دادم از طریق فاضلابِ سرویس فرنگی، بازهم مهمان سوسک سیاهی شده باشم که به مرکز، خوانده شده و باید هر چه سریعتر اقدامات پیشگیرانه در خصوص مواجه با تقویت قوای سوسک مذکور و فراخوانی لشگرش، از سوی من صورت گیرد.
2. شئیای جسور و بازیگوش، حین طراحی بازی با شامپو و حولههای حاضر در حمام، از مکانش جستی زده و ناغافل بینیاش با خاک سرامیک حمام، ملاقاتی کرده است.
از طرفی من که در کتاب «افلاطون و پلاتیپوس به کافه میروند» با مغالطهی علت شمردن مقدم، آشنایی مختصری یافته بودم، ناخواسته به یادآوری خاطرات دچار شدم.
مغالطهی مذکور به این موضوع اشاره دارد که هرگاه دو حادثه، متعاقباً و پس از یکدیگر رخ دهند، صرفاً به خاطر تقدم و تأخر میتوان حادثه اول را علت و حادثه دوم را معلول دانست، و بدینوسیله بین آندو رابطه علیت برقرار کرد.
شب قبل از آن، حین برگشت از خانهی مادر همسرم، موش سالمند و تنومندی را گوشهی کوچه مشاهده کردم که با دیدن چراغ ماشین، به قسمت تحتانی یکی از ماشینهای پارک شده گریخت.
این مواجهی مغالطهآمیز نگرانی من را در خصوص رخداد این همزمانی تقویت می کرد.
فرمول زیر را درنظر بگیرید:
حمام تاریک + شیئ بازیگوش/سوسک سیاه/موش مزاحم + مغالطه = ترس
فرمول بالا در تلاش بود تمام تمرکز من را از کتاب، بِجَود و هیچ کلمهای باقی نَگُذارد.
تلاش کردم، برای فرمول بالا، مثالهای نقضی بیابم.
1.🐞سوسکهای سیاه عموما در تابستان به مرکز فراخوانی میشوند و در فصول دیگر سال، در مکان فاضلاب، به تقویت لشگر جهت حملههای متناوب در تابستان میپردازند.
2.🐁هیچ شواهدی برای حضور موش در خانهای آپارتمانی نداشتم.
3.مغالطهی علت شمردن مقدم بارها نقض شده بود.
4.در صورت بازیگوشی هر کدام از اشیای حاضر در حمام، ترسیدن نمیتوانست جواب مناسبی باشد و فریادی برای ساکت کردن و دعوتشان به بازی در مواقع دیگر روز، برخورد شایستهتری است.
❓پس صدای مذکور به چه علتی اتفاق افتاده بود؟
با پاسخها، عناصر فرمول که با هم دست به یکی کرده بودند تا جمعشان منجر به ترس من شود، رنگشان پرید و زبان درازشان بند آمد.
بیتوجه به صدا، ادامهی کتابم را با تمرکز خواندم و به شواهدم اطمینان کردم.
پس از ساعتی که مثانه، پیامکهای بیادبانهای ارسال کرد تا هرچه سریعتر به سرویس بهداشتی مراجعه کنم، با صحنه عجیبی مواجه شدم.
خمیر دندانی که شب گذشته، برخورد ناشایستی جهت بالا آوردن تمام محتویاتش کرده بودم، نتوانسته بود تحقیر شب گذشته را تاب بیاورد و به درون روشویی، سقوط آزاد نمود.
شاید تصور کرد با این خودکشی، او را روانه سطل زباله میکنم تا از دست تحقیر شبهای آتی خلاص شود.
زهی خیال باطل!
وقتی هنوز محتویاتش برای مالیدن روی مسواک تمام نشده، چه دلیلی دارد از خودکشیاش احساساتی شوم و او را کنار نهم؟
🎃آن لحظه و البته در جوار انواع بوها، لبخندی ناغافل، مهمان لبهایم شد.
وقتی عاشق، نشان فارغ دارد را شاید دوست داشته باشید
تمام آنچه که برای تربیت فرزند افسرده باید بدانید بخش دیگری از طنزنامه است