وقتی خانهی والدینمان میرویم، برای سرگرمی بچهها و البته خودمان، جعبه سحرآمیز بازیهای گروهی را همراه میکنیم که ساعات ماندن در خانهی والدین برای کودکان دلچسبتر شود.
یکی از این بازیها اسکرابل است. مدتهاست هم خودم بازی میکنم و هم با معرفی این بازی به فامیل و دوستان، آنها را نیز تشویق به خریدش کردهام. بازیهای دیگری هم هست. اونو، استوژیت و لالبازی
آنروز فراموش کرده بودیم که این جعبهی سحرآمیز را به داخل خانه بیاوریم، باید یک نفر داوطلب میشد، از ماشین بیاورد.
هرکدام از بچهها ترفندی برای از زیر کار دررفتن داشتند.
در دستم یک نارنگی بود که میخواستم چند دقیقه دیگر آنرا نیست و نابود کنم، اما ترجیح دادم قبل از کشتنش، برای ایجاد یک بازی از آن استفاده کنم.
«هرکی این نارنگی رو بگیره از رفتن به ماشین معاف میشه.»
یکی از بچهها تند و تیزتر بود و نارنگیای که به سمت دیگر سالن پرتابش کردم گرفت.
امیررضا بیچون و چرا به سمت ماشین رفت تا جعبه را بیاورد.
این خاطره در ذهنم ثبت شد که وقتی در جریان یک بازی که انرژی بیشتری از رفتن به سوی ماشین، از آنها گرفت، هم شادی به وجودشان تزریق شد و هم سربهزیر نتیجهی آن شدند.
به قول یوکای چو مبدع گیمیفیکیشن کسبوکار، زندگی همان بازی است که به دنبالش هستیم.
شاید راه و روش بازی را خوب بلد نیستیم که از آن لذت نمیبریم؟
شاید بیرون از بازی مشغول تماشا هستیم که منفعلانه به آن مینگریم؟
و شاید بازی زندگی ارتقا یافته و ما به اندازه آن خود را ارتقا ندادیم که از قواعدش سر درنمیآوریم؟
یک ثانیه در زندگی ما، همان نارنگی در دست من است که لازم است قبل از کشتنش، بازی جذابی را برایش تعریف کنیم.
گوشنوش 19 مهر 1402 منتشرشده در کانال تلگرام https://t.me/taherehkhademi
بازی قسمت 5