پارسال دی ماه بود که به جهت تهویه هوای درون قلبمان، کلبهای چوبی را در محدودهی جنگلی رودبار، برای یک شب کرایه کردیم. عصر پنجشنبه تا ظهر روز جمعه.
تابحال به گردش در این حوالی نرفته بودیم و این محدوده برایم یکی از ناشناختههای گردشگری استان سرسبزم محسوب میشود.
کلبه کنار سراشیبی قرار داشت و به چند درخت، در پایینتر و بالاتر از کلبه، تابهای جنگلی وصل بود.
شروع طبیعتگردی من با بچه ها از همین تابها آغاز شد.
حس رهایی نهفته در این تاببازی، برایمان جذاب بود و حتی مهدیاری که دلش نمیخواست، تاببازیاش، سرعت بیشتری بگیرد هم، لذت برد.
میان این بازیها، مدام فکرم روی جدا شدن ترس از وجودشان میچرخید و میخواستم تا جایی که در توانم است، ترس را از وجودشان بگیرم.
ترسهایی که سالها با زندگیام بازی کرده بودند و دلم میخواست حتی با خطا، از زمین بازی زندگیام، اخراجشان کنم.
به مهدیار در پایین آمدن از تاب کمک نکردم، سرعت تاب امیررضا را مدام افزایش دادم، روی سنگهای رودخانه تشویقشان میکردم که راه بروند و…
شب را در سرمای کلبه سپری کردیم، از شدت سرما، من مدام بیدار میشدم.
کولر توان گرم کردن اتاق را نداشت و پتو هم چندان گرمایی به وجودم نمیداد. نزدیک صبح بود که دل به دریا زدم و بخاری برقی که سیم آن اعتقادات مذهبیِ چندانی نداشت و خودش را لخت کرده بود، به برق زدم.
بخاری کار کرد و تا صبح، توانستم به چشمانم، قول گرم شدن بدهم و کمی آنها را برهم نَهَم.
ساعت 8 صبح با بچهها، دور جدید طبیعتگردی را بر فراز سراشیبی آغاز کردیم.
پالتوی برگیِ نارنجی و زردِ جنگل، زیبایی خاصی به فضای اطرافمان داده بود.
عزم کردیم به تابهایی که بالاتر، به درختها وصل شده بود، برسیم.
ابتدا من روی تابها نشستم، تصور ابتداییام این بود که روی تاب جدید، شادی عمیقی حس خواهم کرد. بنابراین با شور و شوق سوار آن شدم.
چشمانتان روز بد نبیند. وقتی در اوج، به زمین زیر پایم نگاه کردم، دیگر نتوانستم برای بار دوم، تاب خوردن را تجربه کنم. من روبهروی یک سراشیبی تند در حال تاب خوردن بودم که در حین اوج گیری، کاملا در هوا پرسه میزدم.
برگشتم، ترس تمام وجودم را پر کرده بود، امیررضا میخواست امتحان کند، در تناقض بودم که او را بترسانم و اجازه ندهم یا بگذارم خودش امتحان کند!
من تمام آن نیمروز تلاش کرده بودم به ترس، کارت قرمز بدهم و از زمین بازی خارجش کنم، اما گویا ترسِ من، بازیکن سمجی است و به همین راحتی نمیتوان حتی با خطا، او را از زمین بیرون فرستاد.
⚽️ترس سمج در هر شرایطی، میتواند گل بزند، پاس گل بدهد و حتی بهترین بازیکن زمین شناخته شود!
یادروز 19 آذر 1402
ترس،کلید دستبند علایق-قسمت 3