جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بی‌گناه

بی‌گناه

بی‌گناه و آزاد از زندان

قبل از خروج از خانه، نمایشنامه غرب حقیقی اثر سام شپارد را برداشتم.حدس می‌زدم که قرار است به انتظار خوانده شوم.

۷:۴۰ بود که رسیدم.

تپش قلب ادله‌ای رسمی برای تمام بدنم می‌چید، اما تلاش می‌کرد که همه چیز را آرام جلوه دهد.
تلاشهایش با خنده‌ای که درونم جاری کرده بود، برایم آشکار بود. وادارم می‌کرد از خود بپرسم

❓برای چه کاری آمده‎ام؟
❓برای پرونده‌ای که مقصرش نیستم و طبق قانون آنرا پیش بردم؟
❓برای نقص در پاسخگویی استعلام اداره‌ی دیگر ؟
❓برای نبود برگه‌ای که امکان ندارد در پرونده‌ها قرارش ندهم و اگر هم نیست می‌توان دوباره پرینت گرفت؟
❓برای اشتباه در درج متراژی که سهوی هم عنوان شده؟
همین؟؟😐

فراخوان جهت شرکت در جلسه از 8:30 شروع شد و من هر لحظه منتظر بودم.
خود را مشغول نمایشنامه کردم تا زمان را به نفع خودم پیش ببرم.

کل نمایشنامه 87 صفحه با 9 صحنه بود و اصل گره داستانش تازه از صفحه 43 شروع شد.

لازم داشتم برای تسلط بر افکارم، در مقابله با گفتگوهای پیش رویم که اغلب مغرضانه و یکجانبه خواهد بود، پناه امنی بیابم و در آن غرق شوم.

این میان با اشخاص قبل از خودم نیز گفتگوهایی داشتم تا از علت فراخوان آنها نیز مطلع شوم.

یک بار حتی فراخوانده شدم، اما درخواست شد که بیرون باشم و بعد از نفر بعدی داخل شوم.

اما این نفر بعدی، به بعدی و بعدتر هم نرسید. اینکه عمدی در نگه‌داشتنم داشتند یا نه را نمی‌دانم.🤷‍♀️

به مهدیار قولی داده بودم که ناتوانی در برآورده کردن قول، به جهت طول کشیدن زمان حضورم در اداره، بیش از همه ناراحتم می‌کرد.

کتاب به صفحه 64 رسیده بود که با نوای اذانِ در حال پخش، داخل رفتم.

برگه خوانده شد و من نیز شروع به پاسخ کردم.

میان پاسخ‌هایم، مطالبی مطرح می‌شد. اما علت حضور من در آنجا، پرونده‌ای بود که در جلسه هیچ راهی برای اتهام‌زنی به من پیش‌روی اعضا باز نشد.

شخصی که در جلسه از همه بیشتر اظهارنظر می‌کرد، دوست همکارم بود و حیطه کاری‌اش هم در حوزه مالی بود، به تنهایی و فقط در این پرونده، برای حمایتم قیام کرد.

قیام او برای این پرونده و در انتهای جلسه، محتوای کل جلسه را به سمت من هل داد.

ساعت 13 بود که بیرون آمدم. با خود قرار گذاشته بودم که وقتی جلسه تمام شود، در نمازخانه همان اداره، سجده شکر بجای آورم.
همانجا نماز ظهر را هم خواندم و به سمت خانه حرکت کردم.

رای قطعی روز شنبه طی نامه‌ اعلام می‌شود که فارغ از اینکه چه باشد، (اخبارش ضد و نقیض به دستم رسیده)، حس زندانی بی‌گناهی را دارم که یک هفته در بند بوده، اما توانسته ثابت کند، بی‌گناه است و باید آزاد شود.

 

💐من آزاد شدم تا کتاب بخوانم، یادروزها و داستانهایم را بنویسم و از همه مهمتر خدایم را شکر کنم.

 

🥀چه کسانی در بند شک و تردیدها، اتهامات بی‌اساس و انتزاعی و با خیال شکست دوباره‌ام، در زندانِ خود منتظرند؟

پست های مرتبط

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید