تصور کنید در خانهتان یک اتاقِ بدون پنجره و لامپ دارید.
اگر برای برداشتن وسیلهای به اتاق مراجعه کنید، به جهت عدم روشن بودن زوایای تاریک، به احتمال زیاد، واهمه نیز همراهتان وارد اتاق میشود.
حال فکر کنید که تمهیدی اندیشیدهاید:
پنجرهای برای اتاق ساختید و لامپی هم آویزان کردهاید.
❓️آیا باز هم هنگام تاریکی برای مراجعه به اتاق بیم دارید؟
به گمانم هرگز.
آن اتاق تاریک، بدون پنجره و بدون روشنایی، اتاقِ خاطرات نگرانکننده، خجالتآور و پر از هیجانات منفی اغراق شده در مغز ماست.
هیچگاه دلمان نمیخواهد در آن اتاق وارد شده یا وسیلهای را از آن فضای تیره و مبهم برداریم.
جان لاک روانکاو برجسته انگلیسی میگوید:
اگر بخواهیم چیزی را فراموش کنیم، ابتدا باید آن را به طور کامل به یاد آوریم.
مدتها بود که از قرارگیری در تاریکترین اتاق زندگیم، فرار میکردم. گاهی حتی پشت درش قرار میگرفتم، اما به روشهای مختلف زنگ میزدم و دَر میرفتم.
فکر میکردم اشباح داخل اتاق در را که باز کنند، مرا بلعیده و برای همیشه در اتاق زندانی میکنند.
امروز به کمک تایپ صوتی؛
تمام لحظههایش را به یاد آوردم، گریستم، نوشتم و بایگانی کردم.
تمام شد.
تنها در عرض ۱۵ دقیقه برای آن اتاق سیاه، پنجرهای ساختم، لامپی آویزان کردم و روشنش کردم.
آیا باز هم از قرارگیری در این اتاق که تمام زوایایش را برایم شفاف شده و همه چیزش به خاطرم آمده، واهمه را با خود همراه میکنم؟ یا نگرانم اشباح من را ببلعند؟
به گمانم هرگز.
به تصور برگردیم. اگر بعد از آنکه برای اتاق لامپی افروختید و پنجرهای ساختید و اتاق را به صورت کامل وارسی کردید، برق برود و از پنجره نیز هیچ نوری به داخل نیاید، از حضور در اتاقی که اکنون برایتان کاملا آشناست، پریشان میشوید؟
به گمانم هرگز.
نوشتن قسمت 5 را شاید دوست داشته باشید
نوشتن قسمت 6 را شاید دوست داشته باشید
نوشتن-قسمت 7 را شاید دوست داشته باشید
نوشتن-قسمت 8 را شاید دوست داشته باشید
نوشتن-قسمت 9 را شاید دوست داشته باشید
نوشتن-قسمت 10 را شاید دوست داشته باشید
نوشتن-قسمت 11 را شاید دوست داشته باشید
نوشتن-قسمت 13 را شاید دوست داشته باشید
نوشتن-قسمت 14 را شاید دوست داشته باشید