جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بندبازم یا پل‌ساز؟

پل بندباز

یکی از حُسن‌هایِ تلفیقی خواندن کتاب‌ها، این هست که گاهی میان مطالبی که به ظاهر هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند، پل میزنم. گاهی این پل‌ها درست و اصولی احداث می‌شوند و گاهی به کوه یا دره‌ای صعب‌العبور برخورد می‌کنند و نمی‌توانم ادامه دهم و مجبور می‌شوم برگردم.

امروز از «سفر قهرمان» به «همین حوالی دوردست» سعی کردم پلی احداث کنم.

👷🏻‍♀️مهندس عمرانم اما چندان تجربه‌ای در پلسازی ندارم و از این دانش برای احداث پل‌های کتابی‌ام استفاده نمی‌کنم. آن دو واحد درسِ پلسازیِ استاد اسلامی، تنها جرعه‌ای علم بود که نوشیدم و تمام شد.

اما پل‌های کتابی، گهگاهی به نازکی یک بند هستند و من بندباز قهاری می‌شوم که با میله‌ای، تعادلم را حفظ کرده و به مقصد می‌رسم. گاهی هم با حساب کردن تمام جوانب، بالانس از بین می‌رود و من به زیر پرت می‌شوم.

🌉اما اغلب، ناگهان راهی جدید باز می‌شود و من به جای راه رفتن روی بند، خود را در بزرگراه عریضی می‌بینم که می‌توانم به سمت کتاب دیگر، براحتی بدوم.

اما امروز از آن روزها بود که بند پاره شد. میان اسطوره‌های کودکی‌ام، انیمیشن میگ میگ و گذر از میان تابلو نقاشی توسط رودرانر* تلاش کردم پلی احداث کنم یا بندی بیاندازم که نشد. هنوز به پایه‌ی اول نرسیده بودم که مصالح تمام و کارگاه تعطیل شد.

 

* رودرانر همان پرنده‌ی ‌تندپایی است که کایوت(گرگ) توان به دام انداختنش را ندارد. در این قسمت رودرانر بجای افتادن در دره‌ی پشت تابلو نقاشی، به درون نقاشی رفته و به راه خود ادامه می‌دهد، اما کایوت، نقاشی را پاره کرده و به ته دره می‌افتد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید