جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بدون خودآگاهی چگونه رفتار می‌کنیم؟

خودآگاهی درد رنج

چه میزان خودآگاه هستید؟

آخر هفته‌ی گذشته، مسافرت سه روزه‌ای به سرعین و اردبیل داشتیم. تلویزیون منزل ما بصورت روتین، هیچگاه هنگام اخبار ساعت ۲۱، روشن نیست.

اما مسافرت همراه خانواده‌ی همسر، نمی‌تواند پایبندی به این روتین را حفظ کند.

پدر همسرم باید هرشب، اخبار شبکه یک را نگاه کند.

من مشغول شام دادن به مهدیار بودم و گاهی تصاویر در حال پخش را نیز مشاهده می‌کردم.

بیش از سه ماه است که صدر اخبار رسانه میلی مربوط به «جنگ غزه» است. جنگی بی‌سرانجام که طرفین، هر ثانیه خود را به دلیلی فاتح می‌خوانند. اما برای قربانیان دو سمت، فرقی میان برنده و بازنده‌ی جنگ نیست.

از 11 سال پیش که مادری را تجربه کردم، با دیدن کودکان مضطرب در تلویزیون، بیش از گذشته، رنجیده می‌شوم.

مابین تصاویر مخدوش شده از اجساد کودکان و زنان؛ دختر خردسالی نشان داده شد که هر دو پایش قطع شده بود.

کودک، دستانش را به تخت می‌مالید و به پاهای نداشته‌اش نگاه می‌کرد.

پاهایی که همین دیروز آنها را داشت، می‌توانست با آنها بدود، اما اکنون آن پاها، پشت یک علامت سوال مخفی شده بودند.

❓️چرا پاهام نیست؟ چرا نمی‌تونم بلند شم؟ چرا نمی‌تونم راه برم و بدوم؟

فیلمبردار، چند ثانیه روی کودک ماند و من تمام سوال‌ها را از نگاه محزونش، خواندم. دوربین خبرنگار، صحنه‌های دیگری را نشان داد، اما دوربینِ مغزِ من، تنها کلوزاپ همان صحنه را اکران می‌کرد.

مشغول لقمه گرفتن به مهدیار بودم، اما حالم به قدری دگرگون بود که اطرافیان، تا حدودی متوجه شدند.

نمی‌توانستم تاثیر آنچه که در درونم می‌گذشت را به کلام بیاورم و برای آنها توضیح دهم، زیرا مطمئن بودم اشک، اجازه‌ی نقطه‌گذاری در پایانِ جمله‌ام را نخواهد داد.

چند لقمه برای مهدیار گذاشتم و به اتاق رفتم. امیررضا در حال مشاهده فیلمی در موبایلش بود.

احساس می‌کردم بغض، تمام خشمش را به دستانش داده و در حال بستن راه نفسم است. به گریه روی آوردم تا شاید دلش به رحم بیاید و راه نفسم را باز کند. حتی بعد از گریه هم نتوانستم برای امیررضا توضیح دهم.

 

مهدیار برای لقمه‌های بعدی صدایم می‌کرد و باید با همان حال به سالن برمی‌گشتم.

اشک‌هایم را پاک کردم، اما چشمانم گواهی می‌داد که به تازگی حمام کرده‌اند.

دوباره لقمه، دوباره کلوزاپ و دوباره اتاق…

همسرم وارد شد و حال عجیبم را دید. این بار باران اشک، اجازه کمی صحبت را داد. توضیح دادم و او چتر شانه‌اش را برای باران اشک‌های من باز کرد.

من آن لحظه کاملاً آگاه بودم که در خصوص فلج شدن آن کودک هیچ تقصیری مستقیماً متوجه من نیست.

شاید تا حدودی، کسانی را به خاطر شروع این طوفان مقصر بدانم، اما حداقل مطمئنم من قصد و نیتی برای آزرده کردن او نداشته‌ام.

همیشه خودم را با عبارت بالا در خصوص غم‌های متعدد، آرام می‌کردم و می‌کنم.

اما آن شب، نتوانسته بودم میان مادر بودن و مقصر نبودن فاصله‌ای بیندازم. هر لحظه خود را در مقام یک پاسخگو به سوالات آن کودک می‌دیدم.

حتی هم اکنون هم که در حال نوشتن این یادداشت هستم، بی‌چتر و سایبان، باران بی‌وقفه‌ای را تجربه می‌کنم.

خودآگاهی من نسبت به منشا احساس عجزم، باعث شد بتوانم مسیر درستی برای تخلیه عاطفی‌ام بیابم.

خودآگاهی عاطفی، پیش نیاز تفکر فروتنانه و گشودگی فکری

جمله بالا را امروز در کتاب «دام نبوغ» خواندم. بسیار پیش آمده که احساساتمان درک نشده باشد. شاید اگر همسرم چترِ درک متقابلش را باز نمی‌کرد، مسیر احساسات من به بیراهه‌ی خشم و افسردگی می‌رفت.

اما همیشه نمی‌توان انتظار داشت، میان طوفان‌ها و سونامی‌های متعدد زندگی، چتری، شانه‌ای، آغوشی و یا مامنی مطمئن یافت.

اما بعضی برای رهایی از تفکر و پذیرش، در برابر خودآگاه بودن مقاومت می‌کنند. این مقاومت، همچون سدی است که که در مکانی اشتباه نصب شده باشد.

سدی که به جای محافظت از آب و استفاده در مواقع لزوم، با احداث کنار دریاچه‌ی نمک، همان آب مختصر را نیز، شور می‌کند.

قبل از انجام هر رفتار و واکنشی، به منشا احساسی که ایجاد شده بنگرید.

🥀یک خودرو به طرز خطرناکی رانندگی کرده و باعث شده ناگهان ترمز بزنید. وقتی به خانه رسیدید،س فرزندتان بخاطر یک پریدن ساده، داد می‌زنید.

🥀از خواب عصرگاهی به دلیل جوشکاری ساختمان مجاور، ناگهان بیدار شده‌اید و در جواب همسرتان برای خرید نان تازه، آشفته می‌شوید.

اگر در مرحله‌ی اول موقعیت‌های بالا، به احساس خود آگاه شوید؛ بازهم پریدن فرزند و درخواست همسر را شایسته‌ی خشم و فریاد می‌بینید؟

کودک درون گزارش، احساس افسردگی شدیدی درون من ریخت که توان تخلیه آن، براحتی برایم ممکن نبود.

اما آگاهی من از منشا احساس افسردگی، باعث شد، دست یاری به سمت نزدیکانم دراز کنم. اگر هم نبود به نظر شما چه می‌کردم؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید