از مرداد سال گذشته که نویسندگی خلاق را آغازیدم، کلمهبرداری جزیی چسبنده به مغزم شد.
حواسپرتی و فراموشی علت مهمی بود که باعث میشد، واژه، عبارت یا حتی جملهها را که از هر جایی به سمتم پرتاب میشد، در هوا بقاپم و در دفترچه، کاغذ باطله یا نوت موبایل یادداشتکنم.
مدتی به ترتیببندی آنها پرداختم و آنها را که از کاغذ باطله به دفتر منتقلکردم.
از بعضیها زمان زیادی گذشته بود و بهکلی فراموش کردهبودم که اصلا این جمله به چه کاری و در کجا آمدهبود؟
حین مرتبکردن بارها به خود نهیبزدم:«چقدر بیعرضهای که نتونستی زودتر مرتب کنی و باهاشون چیزی بنویسی!»
بارها این نهیب، درونم جاری میشد و ارادهام را نوازش میداد.
همین اثنا بود که فهمیدم من بسیاری از متنهایی که عالی شدند یا توانستم از آنها مقاله یا قطعهای بلند بیرون بکشم، با همین بیداربودن کودک درونم انجامدادم.
زیرا کلمهبرداری بخشبای از بازیگوشی شبانهروزیاش بود تا به هوا بپرد و واژهای بِرُباید.
این فکر تا حدود زیادی آرامم کرد.
درستاست که از بسیاری از کلمهها، عبارات و جملهها هنوز استفادهنکردم، اما جامپینگ کودکم وبازیگوشی با کلمات، متنهایی دلنشین را هم خلق کردهاست.
یادروز 07تیر02-حسرت را شاید دوست داشتهباشید
2 دیدگاه دربارهٔ «بازیگوشی کودکم»
چه جالب بود
جامپینگ کودک درون
واقعن هر وقت این کودک درون رو فراموش کردیم راه رو گم کردیم.
آره لازمه که گاهی با کودکمون وارد بازی بشیم اگه بهش توجه نکنیم قهر میکنه و کار دستمون میده