اولین سورپرایز امسال

دیروز با دیدن نام یکی از دوستان قدیمی روی تلفن همراهم، به وجد دل‌انگیزی دچار شدم. مدت‌ها منتظر تماسش بودم تا نویدهایی برای انجام کاری به من بدهد و این اتفاق نمی‌افتاد.

چند بار خواستم خودم به او زنگ بزنم، اما چون گفته بود، سرم خلوت شود، حتما با من تماس می‌گیرد، حس کردم شاید هنوز سرش خلوت نشده باشد. اما گفت که برای مدتی فراموشش شده بود و کاش من تماس می‌گرفتم.

اما دیدن نامش یعنی اینکه همکاری ما، برای خودِ او نیز مهم بود.

من برای کاری که از او خواسته بودم، درهای زیادی را کوبیده بودم اما هیچ کدامشان، حتی به خود زحمت نمی‌دادند که پشت در بیایند. از همان جایی که لم داده بودند، به انتظار من لبخند می‌زدند و چپق فراموشی خود را چاق می‌کردند.

اما من از این کوفتن ناگهانی، لبخندی یواشکی و پشت پنجره دیدم که نوید بازگشایی درب را به من می‌داد.

مدتها پریشانی از انتظار و عدم اطمینان دیگران به من برای کاری که بزرگتر از قد و اندازه‌ام بود، نگرانم می‌کرد که اگر نشود یا نتوانم چه می‌شود؟

اما هدف بزرگ من همان کمک کردن بود و بس.

حین نماز مغرب به گریه افتادم. چند روز بود که بی‌صدا فریاد می‌زدم:

راهی نشان بده، آدم جدیدی سر راهم قرار بده. چه کنم؟

همان لحظه بود که یاد تمام افکاری افتادم که در تاریکی‌ از او خواسته بودم که ناگهان به سمت نور هدایت شدند.

من منتظر علامتی بودم و او با این نشانه، اولین سورپرایز امسالم را ساخت.

 

عبارت سورپرایز خدا چگونه شکل گرفت را از اینجا بخوانید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا