در و دیوار شهر به عناصری آذین شده که تنها یادآور خون است. خونی که از کفش، صورت و یا از دستانی به زمین میچکد.🩸
دیدار روزانه با این خونها، چه پیامدی برای روح و روان کودکانمان دارد؟
وقتی که تازه مادر شده بودم، دیدن چند فیلم از نگهداری کودک توسط پرستار خصوصی و پرستار مهد، بدجوری بعنوان یک مادر، رویم اثر گذاشت.
البته در این فیلمها، هیچ اثری از خونریزی نبود و تنها نحوهی خشن برخورد با کودک بود که آنروزها وایرال شد و احساسات همگان را جریحهدار کرد.
تا قبل از آنهم این موضوعات وجود داشت، اما مادر نبودنم و در دسترس نبودن اخبار در شبکههای اجتماعی، این وقایع را چندان پیش چشمانم قرار نمیداد.
📰به قول کتاب ۲۴/۶ اثر تیفانی شلین، اخبار، تنها وقایعی را گزارش میکنند که اتفاق افتادند، نه وقایعی که اتفاق نیفتادهاند.
موضوع مهمتر هم اینکه ما اخبار را از خبرگزاری دلخواه خود و با لحن و تحلیل آنها میشنویم و باور میکنیم.
هنرمندخبرنگارانی که پشت سیستمهای خود، در حال پردازش خبر و نشر آن براساس معیارهای سیاسی، دیپلماتیک و حزبی خود هستند، به احساسِ من و شمای شنونده و بیننده، چندان توجهی ندارند.
احساس رنجوری که در من از دیدن کودکان مظلوم غزه بوجود میآید، از دیدن شکنجه و آزارِ کودکان اسرائیل هم بوجود میآید.
برای هر دو، حس مادرانگیام در قلهای قرار میگیرد و میخواهد با این ناگواری خودکشی کند.
🥀زیرا من و شما در نقطهای از دنیا ایستادهایم و تنها میتوانیم اشک را برای انسانیت قربانی کنیم.
بازهم به قول تیفانی شلین، شاید لازم است، اولین جملهی گراهام بل در اولین تماسش را که گفت:«آقای واتسون! بیا اینجا. میخواهم تو را ببینم.»
طور دیگری معنا کنیم:
«انسانیت، بیا اینجا میخواهم تو را ببینم.»
یادروز تفکر را شاید دوست داشته باشید