دو روز گذشته درگیر کلاسهای دانشگاه تا ظهر و عصر بودم و احتمالا در 1سال پیشِرو، دیگر تعطیلی پنجشنبهها چندان برایم معنی خاصی نداشته باشد.
در سالهای گذشته، به تعطیلی دو روزه در هفته عادت کرده بودم، چنان که اگر به هر دلیلی مجبور میشدم، به اداره بروم یا هر موضوع اداره را پیگیری کنم، حس میکردم خستگی 1 هفته با تنها 1 روز تعطیلیِ جمعه از تنم مهاجرت نکرده و باید تا هفته بعد منتظر وقت سفارت، بلیط و ویزایش باشم.
تازه اگر دوباره هواپیمایش نقص فنی پیدا نکند و پروازش به تعویق نیفتد!!
🌷اما این هفته اینطور نگذشت.
امروز جمعه است و فردا نیز میدانم روز عجیبی در اداره خواهم داشت، اما منتظر مهاجرت خستگی تا هفته بعد نیستم.
زیرا آنروزها، خستگی از کاری بود که سطح انرژی مرا به اعماق اقیانوسی تاریک و وحشتآور میبرد.
اما من آخر این هفته را با فعالیتهایی گذراندم که عاشقانه سطح انرژیام را به اوج آسمان بردند.
من سوار زیردریایی که خستگی به اعماق اقیانوس میفرستاد، نشدم.
👩🚀بلکه سوار فضاپیمایی شدم که یادگیری همسفر این دلنشینی و خواستن است.
💐من لذت گشتوگذار در اوج آسمان را به دیدن ناامیدیِ کشتیهایِ غرق شدهی در اداره ترجیح میدهم.
لذت از رسیدن یا پیمودن؟ را شاید دوست داشته باشید
1 دیدگاه دربارهٔ «انرژی از خستگی»
آخر هفته اگه خوب بگذره خستگی کل هفته رو میشوره میبره. این انرژی مضاعفی که گرفتید همیشه برقرار باشه و حال دلتون خوب