●امانتداری تا همیشه●
دیروز استاد گرانقدرِ درسِ پیشنیاز، جملهای گفت که به دلم نشست.
«روانشناسها،امانتدار زندگی مراجعین خود هستند.»
من بعنوان یک کوچ، آنرا برای خودم نیز تعریف کردم.
🌺من تاکنون نظارهگر روایت زندگی کوچیهایم بودم، اشکهایشان را بدون لمس پاک کردم، شنونده دردهایی بودم که کشیدند و تاب آوردند و در پایان لبخند رضایتی را تحویل دادند که اکنون میتوانند زاویه دید خود را به مسائل تغییر پیدا کرده ببینند.
اما مسئولیت امانتداری، باری به تمام بارهایی که از زندگی دیگران به دوش خود حس میکردم، اضافه کرد.
باری اضافه شده، سنگینتر از بارهای دیگر است و علاوه بر اینکه آنرا زمین هم نباید بگذارم، لازم است از آن به بهترین شکل ممکن حفاظت کنم.
اما این بار تنها به دوش کسانی که مسئولیتی همچون امثال من دارند، نیست.
این باری است که همه ما در مواقعی که رازی از زندگی دیگران متوجه میشویم، حقیقتی را در درمییابیم و یا از فقدان و حسرتی آگاه میشویم، به دوش میکشیم.
🥀اما زمانی که از سنگینی نگهداری امانت خسته شدیم، آنرا در مکانی به حال خود رها میکنیم.
❓آیا این رها کردن، مسئولیت ما را کم میکند؟
4 دیدگاه دربارهٔ «امانت»
نکته خیلی خوبی بود اینکه علاوه بر کسانی که حرفهشون این هست که در برابر راز آدمها امانتدار باشند. ماها هم گاهی تو زندگی به عنوان دوست امین میشیم و باید رازنگه دار باشیم. چقدر در برابر این کار حس مسئولیت داریم. من که تمام تلاشم رو کردم و اگر به ته خط برسم و خیلی رو دوشم سنگینی که شاید به کسی اون روایت رو گفتم که اصلا طرف رو نمیشناخته و فقط خواستم اون بار غم رو زمین بذارم.
بله درسته، وظیفه سنگینی هست
طاهره جان به نظرم این مطلب برای وقتی هم یک دوست امین باشی هم صدق میکنه. دوستی که خیلیها باهاش دردودل میکنن. یه جایی آدم کم میاره و دلش میخواد همه چیزو زمین بذاره و سبک بشه. اما همون حس مسئولیت مقابل آدم قد علم میکنه.
دقیقا