سوار بر ارابه‌ی واقعی یا رویزرویز خیالی؟

امروز نوشتن متن ارائه «ماشین رفتار» را به پایان رساندم.

«ماشین رفتار» ابزاری است که انتشارات سایه سخن به کوشش دکتر «علی صاحبی» ترجمه نمود که بیانگر نظریه واقعیت درمانی «ویلیام گلسر» است.

این بار قسمت «آینه عقب» توجهم را جلب کرد.

در ماشین رفتار، «آینه عقب» استعاره از اتفاقات گذشته، آدم‌های گذشته، سرکوب‌ها و سرزنش‌ها، تجربیات تلخ و شیرین و تمام مسائلی است که پشت سر قرار داده‌ یا از آنها رد شده‌ایم.

looking North, Heading south = چشم به سوی شمال، خود به سوی جنوب

نمی‌توانیم به جلو حرکت کنیم، اما با نگاه به عقب، توجه را به گذشته اختصاص دهیم.

نگاهی سرسری، حواس‌جمع‌کن و کوتاهِ راننده به «آینه عقب»، تنها به این دلایل است:

❓از چه مسیری آمدم؟

❓چه تجربیاتی را پشت سر گذاشتم؟

❓چه لحظه‌هایی را مزه کردم؟

❓و اصلاً برای چه در حال حرکتم؟

این استعاره مرا یاد روزهایی انداخت که کل باک ماشینم را با هوا پر می‌کردم و تنها تصور می‌کردم سوار بر رویزرویزی زیبا هستم. حال آنکه سوار ارابه‌ای بودم که نه بوق داشت و نه صندلی.

من آنروزها، چشمانی پشت سرم مخفی کرده بودم که هراسان، میان کوچه پس کوچه‌های تاریک کودکی و نوجوانی، دنبال سنگریزه‌هایی می‌گشت که من آنها را بزرگتر از مناظر اطراف می‌دیدم.

❓چه عایدم شد از چشمان پنهانی؟

❓چه چیزی دستم را گرفت و چراغ راهم را افروخته‌تر کرد؟

به آینه عقب نگاه کن، اما نه به اندازه‌ای که پیش رویت را فراموش کنی.

هدیه‌ی تجربه‌ها، خاطرات و آدم‌های گذشته را تنها با نگاه به جلو می‌بینی.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا