آرزوهای تکراری
تلویزیون نگاه کردن در منزل ما به جهت وجود کودکان امری طبیعی است.
من مدتهاست با تلوزیون رابطهای چندان خوبی ندارم، تنها گهگاهی آنهم به برنامههای شبکههای خانگی، نگاهی میاندازم.
نشستن و کنار خانواده تماشاکردن، تنها دلیلم است، نه محتوا و فیلمی که در حال دیدن هستیم.
یکی از شوها نسبتا جذاب و البته کپیشدهی نمونههای خارجی، «صداتو» است که پسر بزرگم آنرا دوست دارد.
شوی معمایی موزیکال «صداتو» 6 نفر را انتخاب و شواهدی را ارائه میدهد تا شرکتکننده با کنارزدن خوانندهنماها، خواننده واقعی را به مرحله آخر برساند. اگر شرکتکننده خوششانس باشد، جایزه نهایی را به کمک ۴ سلبریتی دعوتشده میبرد.
دو برنامه اخیرش، پسرهایی 10،12 ساله را شرکت کردهبودند که تشخیص توانایی آنها در خوانندگی سخت بود.
از قضا یکی از این پسرهای 10 ساله، آخر برنامه خواننده معرفی شد، پیانیست هم بود که صدای نسبتا خوبی با توجه به سنش داشت.
مجری برنامه «مصطفی کیایی» از همه کسانی که در این شو با برنامه همکاری کردند و خواننده بودن یا نبودنشان مشخص میشود، یک سوال تکراری میپرسد که آرزویتان چیست؟
پسرک پیانیست خوشتیپ ما، آرزویش را اینگونه گفت: خواننده معروفی شدن، آرزوی هر خواننده نوپایی است.🎹
جوابش در دیوار ذهنم، میخ سختی فرو کرد. آرزویی تکراری برای همه کسانی که این حرفه را دنبال میکنند؟ همین؟
چرا آرزوهایمان هم محدود است و چهارچوب دارد؟
🥀انگار برای پرواز در میان خیال هم باید نگران رسیدن یا نرسیدن باشیم!
📏چه کسی مجبورمان کرده میان آرزوها، خطکش گذاشته و آنرا مرزبندی کنیم؟
آهی کشیدم و یاد روزهای 10 سالگی خودم افتادم که حتی همین آرزوی تکراری را هم نداشتم.
❓بدون آرزو برای خود و تنها زندگی را یک روز پس از دیگری سپری کردن، چیزی است که برایمان تعیین شده؟
❓سوختن و ساختن، صبر و تحمل، خنده و گریه، نسخه از پیش پیچیدهشده زندگی است؟