آرامش از آغوش یا از رابطه
وقتی هانیه توسلی از فوت گربهاش پست گذاشت و شادی برای روحش! آرزوکرد، بسیاری به او تاختند.
از آنجا که هر انسانی برای من شایسته احترامگذاشتن به عقاید است، حتی در ذهنم نیز اجازه نمیدهم که او را قضاوتکنم.
من جنبهی آرامشبخش بودن فرزند، دارایی و یا حیوانی را برای انسان دیگر مهم میدانم.
وقتی تصویر یک آغوش را میبینید چه تصوری از احساس تجربه کنندگاناش دارید؟
آرامش، شادی، امنیت،…
تصور غالب ایناست که آغوش، حس امنیتی به همراهدارد.
وقتی این آغوش همراه با خوابی آرام هم میشود، این تلقی قویتر میشود که آغوشی که باعث خوابِ مغز نیز شدهاست، آرامش عمیقتری را به رابطه تزریق کردهاست.
به خواب رفتن یک نیاز جسمانی و احساس آرامش یک نیاز روحانی است.
آنچه گاهی فراموش میکنیم تجمیع این دو در هر موقعیتی است که باهم مشاهدهمیشوند.
شاید در ظاهر تلقی اشتباهی نباشد، اما مهم تحفهایست که باید به همآغوشان پیشکش کند.
وقتی به خواب رفتن در بسیاری از مواردی همچون آغوش حیوانی خانگی، روبهروی تلویزیون، خاموشی فضای اطراف و یا حتی در آغوش درگذشتهای عزیز! نیز اتفاق میافتد، این تصور احساس روحانی کنارش، کمی مغشوش می شود.
آنچه که پیش چشم قرار میگیرد احساس آسودگی مشاهدهکننده است و آنچه رخ داده، گاه تنها آرامگرفتن مغزی خسته.
آرامشی که در بهخوابرفتن رخ میدهد آرامشی جسمانی و سکونی مفرد است و آنچه انسان ارجمند در طول زندگیاش به آن نیاز دارد، امنیتی روحانی و یک قرارگرفتنی مرکب.
مرکب از اعتماد، شادمانی و صمیمیت
برای تفکیک این دو و اینکه دریابید در مواقع مختلف زندگی کدامیک را تجربهکردهاید؛ (به خواب رفتن مغز یا امنیت ناشی از وجود عمق در رابطه)، به این مسئله بنگرید که در ساعاتی که خستگی جسمی ندارید و روحتان آزردهخاطر شده، عوامل، انسانها و اشیای بهظاهر تسکیندهنده، بازهم موجبات جنبش روحانی و آرامشی قلبی را برایتان فراهم میکنند؟
گوشنوش شجاعت مهربانی یا درد وجدان را شاید دوست داشته باشید