بگذار آخرین کلام من به تو این باشد که تنهاییات را کنار بگذاری و خودت باشی.
تو هزارانی درون خودت
بدون خودِ کامل و بینقصت
بدون آنکه از تو انتظار دارد و نمیشود
بدون آنکه هر چه میگویی متقاعد نمیشود
بدون آنکه هیچوقت از تو راضی نمیشود
و بدون آنکه همیشه دستش را به گلویت فشار میدهد تا بغضت سر بکشد
تو بدون اینها هزارانی
بگذار آخرین کلام من به تو این باشد که من و تو چه باشیم و نباشیم، این دنیا دنیاست.
میچرخد و میرقصد، خسته نمیشود و نمیایستد.
او حتی برای گریستن به حال ما از دریا و اقیانوسش اشک، قرض نمیگیرد.
پس تو هم مثل او باش.
بچرخ، برقص، بایست و برو.
بگذار آخرین کلام من به تو این باشد…